دیشب مجموعه ی تلویزیونی آوای باران، بعد از کلّی هیجان و استرسی که به بیننده منتقل میکرد، به پایان رسید. نظرات مختلفی درباره ی این سریال وجود دارد، بعضی ها از تماشای این سریال راضی هستند و نکات مثبت خوبی از آن کسب کردند. بعضی هم معتقدند که این سریال یک چیزی شبیه فیلمهای هندی بود که با واقعیت فاصله ی زیادی داشت.
به نظر من این سریال هر چند می توانست بهتر از این باشد، ولی در کلّ سریال خوبی بود و نکات آموزنده ی زیادی داشت.
پرداختن به موضوع تکدّی گری و مشکلات کودکان خیابانی، نکته ی مثبت این سریال بود که کمتر کارگردانی به آن توجه کرده است.
کودکانی که در سختی و کمترین امکانات به سر می برند، و عده ای در همان شهر در ناز و نعمت غوطه ور هستند و خبر از دور و بر خود ندارند. افرادی که فقط به فکر منافع خود هستند، و برای رسیدن به اهداف مادّی خود، حتی به نزدیکان خود نیز رحم نمی کنند.
هر چند در این سریال در مورد رفتار خودسرانه ی فرزندان بیش از حدّ غلوّ شده بود، امّا به این نکته را خوب اشاره داشت، زن و شوهری که زندگی خود را بر پایه ی مال حرام بنا نهاده اند، در آینده از هر نظر هم که به ظاهر موفق شوند، در تربیت فرزندان خود دچار مشکل می شوند. حتی پسر بزرگ خانواده که به ظاهر فردی متدیّن و مقیّد است نیز با پدر و مادر خود مشکل دارد و آنها را قبول ندارد. همین شکست برای نادر و زیور کافیست، که با وجود زندگی مرفه هیچ وقت احساس آرامش در زندگی نداشته باشند. زیرا فرزندان سرمایه های اصلی یک زندگی مشترک موفق هستند.
مشکلی که در بیشتر سریالهای ایرانی وجود دارد، و سریال آوای باران نیز از آن مستثنی نماند، پایان نچسب آوای باران بود. آیا همین که باران به پدرش رسید دیگر همه ی مشکلات حل شده است؟! تکلیف بقیه شخصیت های سریال چه شد!
در بیشتر سریالهای ایرانی، همیشه آدم بدهای سریال در آخر کار به جای اینکه متنبه شوند؛ یا کشته می شوند، و یا فرار می کنند. از این مدل تمام شدنها اصلا خوشم نمی آید. چرا شکیب نباید زنده بماند، تا رسوا شود و به اشتباهات خود و قتل هایی که مرتکب شد، اعتراف کند و مجازات شود! چرا زیور و نادر تا آخرین لحظه نباید اظهار پشیمانی کنند و فرار را برای خلاصی از اشتباهات خود انتخاب کنند! چرا در سریال های ایرانی هیچ راهی برای متنبه شدن نقش منفی ها وجود ندارد جز نیست و نابود شدنشان!
طبقه بندی: سریال های ایرانی، آوای باران
هنر کره ای ها و خارجی ها را در فیلم هایی که می سازند می بینید!
قهرمان داستان را چنان محبوب جلوه می دهند و رفتار حسنه اش را چنان به نمایش می گذارند که خاص و عام شیفته اش می شوند. به گونه ای که تا مدت ها فکر و ذهن جوانان بیننده مشغول نقش اول فیلم ها و سریال هایشان می شود. چند شب پیش وقتی که بازیگر نقش اول سریال امپراطور دریا به قتل رسید، به چهره ی مهمانانی که در منزمان مشغول تماشای این سریال بودند دقت کردم. همگی غصه دار شدند؛ بغض گلویشان را می فشرد. بعضی هایشان هم نتوانستند جلوی اشک هایشان را بگیرند. بعد از پایان سریال تمام صحبت هایشان درباره قهرمان این داستان بود و اینکه چقدر حیف شد که کشته شد. خلاصه اینکه فعلا تا مدت ها حرف این قهرمان و دلاوری هایش در میان جوانان و نوجوانان مطرح خواهد بود. قهرمانان دین ما که خیلی شجاع تر و دلیر تر از قهرمانان غیر مسلمان خارجی بوده اند! شجاعت ها و دلاوری های مولا و مقتدایمان حضرت علی علیه السلام آنقدر زیاد است که قابل وصف نیست. کاش دغدغه ی هنرمندان مسلمان این میشد که چه سریالی بسازند که ائمه ی اطهار علیهم السلام را آنگونه که سزاوار است به جوانان بشناسانند؟ سریالی به جذابیت سریال های کره ای که افسانه ای بیش نیست. ولی داستان زندگی بزرگواران دین ما افسانه نیست، واقعیّت است. همیشه سریال های ایرانی که مجذوب جوانان و نوجوانان شده، از دسته ای است که در قالب طنز هر چه رفتار ناشایست و زشت وجود دارد را به نوجوان و جوان ایرانی ما می آموزد. معرفی فرهنگ شیعه به جوانان، در فیلمهای ایرانی بسیار ضعیف است. دغدغه ی کارگردانان و تهیه کنندگان فیلم و سریال سیمای جمهوری اسلامی متأسفانه اسلامی نیست.
طبقه بندی: امپراطور دریا، سریال های ایرانی، سریال های کره ای
گفت: سریال سرنوشت رو می بینی؟
گفتم: آره. داستانش قشنگه.
گفت: من مطمئنم فرزاد ( پسر آقای کامیاب )، برادر سامیه هستش.
گفتم: از کجا فهمیدی؟!
گفت: این سریال های ایرانی از همون اول آخرش معلومه. حالا این یکی اومده بپیچونه، ولی من زرنگ تر از این حرفام. میگی نه! منتظر باش آخرش را ببینی.
گفتم: به نظرم حدست درست باشه. اصلا تا سامیه برادرش را پیدا نکنه و دختر و پسرای سریال ازدواج نکنند که فیلم تموم نمیشه.
گفت: تو این سریای های ایرانی همیشه پسره با نگاه اول عاشق دختره میشه. بعدشم حتما به هم میرسند و فیلم تموم میشه.