از دیروز که انگشت شصت دست راستم زخم شده، تازه فهمیدم که چقد دست راستم کاربرد داشت برام، و من چپ دست نمیدونستم.
****************
نمیدونم این مدرسه ی غیر انتفاعی دختری چرا فکر میکنه ما خانواده ها روی گنج نشتیم، دائما از ما درخواست کمک مالی میکنه. بهمون عنوان "خیّر گرامی" هم میده اول پیامهاش.
****************
چرا هر پیامرسان ایرانی معرفی میکنی به دوستان ایرانی، فوری میگن از کجا معلوم جاسوسی نباشه؟!
یعنی جاسوسی تر از پیامرسان های خارجی که همین دوستان شبانه روز آنلاین هستن توش!!
****************
روزهای سرد رو دوست دارم، بخاطر بخاری و کتری روش و چای داغ همیشه آماده...
بسم الله...
دیروز وقتی زینب خانم از پیش دبستانی برگشت خونه، دستاشو نشونم داد گفت مامان ببین دستام چقدر سفید شده!
به دستاش نگاه کردم مشخص بود کرم زده. گفتم کرم مالیدی به دستات؟ گفت آره مامان هم کلاسیم این کرم رو به دستم مالید گفت اگه چند روز از این استفاده کنی دستات خیلی سفید میشه. گفتم نباید اجازه میدادی برات کرم بماله. هر کسی باید از کرم مخصوص پوست خودش استفاده کنه.
هفته اول مهر بهم گیر داده بود که چرا برام النگو نمیخری همه ی دوستام النگو دستشونه دل منو میسوزونن تو چه مادری هستی دوست داری دخترت دلش بسوزه! بعضی مواقع حرفهایی میزنه که میمونم از کجا به ذهنش رسیده.
این در حالیه که کوچیکتر که بود یکی از دوستان دو تا النگوی طلایی رنگ بدلی بهش هدیه داده بود ولی زینب اصلا دوست نداشت دستش باشه. واقعا محیط و جامعه خیلی روی بچه تاثیر میذاره. البته زینب خانم هم دیگه داره بزرگ میشه و خیلی چیزا که در گذشته براش اهمیت نداشته الان داره به چشمش میاد. یک جفت النگوی بدلی هدیه ی یکی از دوستان بود بهش دادم چند روزی گذاشت تو دستش و بعد از یکی دو هفته خودش النگوها را در آورد و دیگه سراغش را نگرفت.
تربیت فرزند واقعا دشواره و باید دقت زیادی داشت. من باورم اینه که نه زیاد باید به بچه سخت گرفت، و نه اونقدر آزاد گذاشتش که پس فردا بزرگتر که میشه نتونیم کنترلش کنیم. باید میانه ی راه را داشته باشیم تا بچه در عین اینکه احساس آزادی میکنه، از والدینش هم حساب ببره.
طبقه بندی: تربیت فرزند
بسم الله ...
زینب خانم ما امسال پیش دبستانی میره. مدرسه شون براشون برنامه غذایی دادند که هر روز مادر فلان غذا را درست کنه همراه بچه بفرسته که بخوره. راستش وقتی برنامه تغذیه شون را دیدم واقعا تعجب کردم! ماکارونی، عدس پلو، لوبیا پلو، کوکو سبزی... آخه کی ساعت هشت صبح تا یازده میتونه این غذاها رو بخوره! اونم سرد! از طرفی شهر ما گرمسیریه و تا اواخر آبان کولرهامون روشنه. اینطور که متوجه شدم مدرسه ی دخترم چون فقط یک کنتور داره، همه کولرهای کلاسها نمیشه همزمان روشن باشه . و نوبت بندی کردند هر ساعت یک کلاس به مدت یک ربع میتونه کولرشو روشن کن. این در حالیه که گرمای مهر ماه این منطقه به حدی زیاده که حتی ده دقیقه نمیشه بدون کولر سپری کرد. طفلی دخترم هر بار از مدرسه برمیگرده مانتو و مقنعه ش خیسه از بس عرق کرده. با همچین وضعیتی من اصلا جرأت نکردم همراه دخترم غذا بفرستم که تو مدرسه بخوره، چون ممکن بود تو گرما غذا خراب بشه و بچه مسموم بشه. به جای غذا، هر روز دو سه مورد خوراکی یا شیر براش میگذارم، مثل پسته و بادوم، مغز هسته ی زردآلو، خرما، سیب، هویج، نون پنیر گردو ... به نظرم اینها خیلی سالم تر از ماکارونی و غذاهای دیگه س برای مدرسه. آخه بچه اگه بخواد تو مدرسه غذا بخوره، دیگه ظهر که میاد خونه ناهارشو نمیخوره. کاش مدارس این همه شهریه که از والدین میگیرند کمی هم برای پیشبرد سطح کیفی مدرسه هزینه می کردند. مدرسه ای که یازده سال سابقه کار داره چطور نتونسته تو این همه سال دو سه تا کنتور بزنه که هر سال موقع شروع مدارس با مشکل قطعی برق و پریدن فیوز مواجه نشه. چطور نمیتونه یه مشاور تغذیه که اطلاعات کافی در این زمینه داره استخدام کنه که همچین برنامه غذایی عجیبی برای بچه ها ندند!
کاش همه تعهد کاری داشته باشند، و وظیفه ی خودشون بدونند در قبال پولی که دریافت می کنند وظایفشون را به نحو احسن انجام بدند و کم کاری نکنند.
بسم الله...
در مسیر برگشت از سفر رفتیم رستورانی که ظاهر شیک و تمیزی داشت، نرخ غذاهای رستوران نسبت به جاهای دیگه بالاتر بود. ولی ما گذاشتیم به حساب اینکه رستورانش تمیزه و حتما کیفیت غذاشونم عالیه که انقدر گرون حساب می کنند. دو پرس اکبر جوجه سفارش دادیم و منتظر شدیم تا غذا را بیاوردند. وقتی شروع به صرف غذا کردیم متوجه شدم که مرغ اصلا به شیوه ی اکبر جوجه طبخ داده نشده و خشک و سفت هست. از طرفی روی مرغ داغ بود و داخلش بسیار سرد، به گونه ای که کاملا مشخص بود این مرغ قبلا پخته شده و در یخچال نگه داشته شده و الان که برای ما آوردند داخل روغن سرخ شده تا داغ جلوه کنه. واقعا ناراحت شدم. برنجشون هم افتضاح بود یاد برنج های کوپنی بیست سال پیش افتادم.
به همسرم گفتم مدیر رستوران را صدا بزن تا بهشون اعتراض کنیم این چه غذاییه جلوی مشتری میگذارند! ولی همسرم قبول نکرد میگفت زشته! هر چی اصرار کردم رضایت نداد. با اکراه غذا را نصفه و نیمه میل کردیم. از آنجا که اهل اسراف نیستم، بقیه غذا که به علت سرد بودن قابل خوردن نبود را داخل ظرف یکبار مصرف ریختم تا همراهمون ببریم. موقع حساب کردن غذا متوجه شدم که سه هزار تومن اضافه تر از نرخی که در منو اعلام کرده بودند حساب کردند، وقتی در این باره سوال کردیم گفتند این مبلغ بابت خدمات رستورانه. نمیدونم والا خدماتشون چی بود! ما که خدماتی ندیدیم! به همسرم گفتم نمیخوای درباره غذا اعتراضی کنی؟ گفت ولش کن زشته. گفتم چی زشته! بالاخره یک نفر باید به مدیر رستوران اعتراض کنه تا متوجه بشند طبخ غذاشون افتضاحه! اگر قرار باشه همه بگند زشته و بدون اعتراض بروند که این رستوران هیچ پیشرفتی نمیکنه و مشتری های بعدی هم از کیفیت بد غذا ناراضی میشوند.
در حال صحبت با همسرم بودم که مدیر رستوران پیرمرد جا افتاده ای بود متوجه صحبتهای ما شد. جلو آمد و گفت مشکلی پیش اومده؟ گفتم بله. متاسفانه کیفیت غذای رستوران شما اصلا خوب نبود. برنج که افتضاح بود. مرغ هم اصلا کیفیت اکبر جوجه را نداشت. یا آشپز شما تا به حال اکبر جوجه نخورده! یا اینکه در کار خودش سهل انگاری میکنه، چون مرغ سرد بود و انگار از یخچال در اومده بود و تازه نبود. مدیر رستوران گفت امکان نداره! حتما تو این فاصله که غذا از آشپزخانه به میز شما برسه سرد شده. گفتم بزرگوار من فرق غذایی که در یخچال بوده و سرد شده، را با غذایی که تو چند دقیقه کمی سرد شده را خوب میفهمم. روی مرغ کاملا داغ بود، ولی وقتی بازش کردیم داخلش خیلی سرد و سفت بود کاملا مشخص بود که قبلا پخته شده و از یخچال در اوردید. ظرف یکبار مصرف را باز کردم و مرغ را به مدیر رستوران نشان دادم گفتم ببینید آیا این طبخ اکبر جوجه است؟! اصلا نمیشه گوشت را از هم باز کرد از بس سفت شده! خود مدیر هم اعتراف کرد که این مرغ مشخصه که مونده وگرنه اکبر جوجه نرم و لطیفه.
گفتم حرف من همینه! شما به چند مشتری دیگه هم به این شکل غذا بدید فقط اعتبار رستوران خودتون زیر سؤال میره! ما که پول غذا را تمام و کمال پرداخت کردیم، ولی این شیوه پذیرایی باعث میشه دیگه به این رستوران نیاییم.
مدیر رستوران از ما عذرخواهی کرد و تشکر کرد که درباره طبخ غذا به ایشون تذکر دادیم. گفت حتما با آشپز صحبت میکنم که بیشتر دقت کنه.
واقعا بعضی جاها سکوت معنا نداره، و بهتره که تذکر داده بشه خصوصا جایی که با سلامتی انسان ها در ارتباطه. نمیدونم چرا بعضی ها فکر می کنند اعتراض کردن کار زشتیه! به نظر من در جایی که حق ما پایمال میشه نباید سکوت کنیم.
طبقه بندی: اعتراض
بسم الله
سلام
دیروز یه مارمولک کوچولو با سرعت باد رفت زیر کمد. کمد بزرگ و سنگینی که نمیتونم جابجاش کنم. خیلی آروم و بی سر و صدا گفتم: مارمولک جان لطف کن تا آقامون نیومده از این خونه برو بیرون وگرنه میگم بندازدت بیرون.
یاد سالها پیش افتادم که به این شهر گرمسیری اومده بودم و روزی نبود که صدای جیغ من از دیدن مارمولک بالا نره و تنم نلرزه. انقدر از مارمولک میترسیدم که با دیدنش به لرزه میافتادم و گاهی شروع به گریه میکردم. زنگ میزدم همسرم و ازش میخواستم همون لحظه کارش را رها کنه و بیاد مارمولک را بگیره. تا زمانی که مارمولک را از خانه بیرون نمیانداخت آروم نمیگرفتم و خواب به چشمام نمیرفت. ولی الان بعد از گذشت چندین سال، دیگه اون ترس بیخود را ندارم. نمیگم الان با دیدن مارمولک خوشحال میشم. نه! هنوزم وقتی یهو بی هوا جلوم میاد یه لحظه تو دلم خالی میشه. ولی دیگه بعدش عین خیالم نیست و خیلی راحت به بقیه کارم ادامه میدم و کاری با مارمولک جان ندارم. با وجودی که میدونم یه مارمولک توی خونه هست، ولی راحت میخوابم و کاری بهش ندارم. فقط موقع آشپزی مراقبم در قابلمه و ظروف بسته باشه و حشره ای چیزی تو غذا نیافته.
پیشرفت خوبیه نه!
طبقه بندی: مارمولک