سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستانه
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 93 اردیبهشت 22 توسط دوستانه | نظر

دو هفته پیش زیارت امام هشتم حضرت امام رضا علیه السلام نصیبمان شد و به مشهد الرضا سفر کردیم. نزدیک به سه سال بود که مشهد نرفته بودیم واقعا دلتنگ شده بودم. با همسرم قرار گذاشتیم که این سفر را فقط به زیارت اختصاص بدهیم و برنامه ی دیگه ای نداشته باشیم. لذا در یک مهمانپذیر نزدیک حرم اتاق کوچکی گرفتیم و چهار روزی که مشهد بودیم را فقط به زیارت و استراحت در مهمانپذیر اختصاص دادیم. آشپزی هم با خودم بود و سوغاتی هایمان را هم از بازارچه ای که در مسیر برگشتمان از حرم بود، تهیه کردیم.

چهار شبانه روز مشهد بودیم ولی من نتوانستم زیارت درست حسابی کنم، چون زمانی که در حرم بودیم فقط در حال دویدن دنبال دخترم بودم که یکسره در حال دویدن و راه رفتن در حرم و بازیگوشی بود. دائما باید مراقبش می بودم که گم نشود و سمت پله ها نرود. عاشق پله های حرم شده بود و از پله ها بالا پایین میرفت و من برای اینکه مبادا از پله ها بیافتد همراهش بودم و دستش را می گرفتم. یکی از خدّام حرم پیشنهاد داد که دخترم را به مهد کودک حرم بسپاریم و با خیال راحت زیارت کنیم، ولی همسرم نپذیرفت. یکی دو بار همسرم دخترم را مدتی نگه داشت و من موفق شدم دو رکعت نماز بخوانم. ولی بیشتر اوقات دخترم همراه من بود و امکان خلوت کردن و مناجات را نداشتم. در تمام مدتی که مشهد بودیم هر بار که به حرم رفتیم دخترم تمام وقت بیدار بود و در حال جنب و جوش. حتی نیمه شب که به حرم رفتیم تا صبح این دختر خانم ما بیدار بود. معلوم بود حسابی از دیدن حرم ذوق کرده و به قول همسرم با ملائکه سرگرم شده.

به همسرم می گفتم احتمالا الان ملائکه هم دارند به من و تو می خندند که همینطور یکسره در حرم در حال دویدن دنبال این دختر پر جنب و جوش هستیم.

بعد از ظهر روز دوم در مهمانپذیر در حال استراحت بودیم، به همسرم گفتم دوستم میگفت چند تا از خواهر و برادرانش در حرم امام رضا علیه السلام خادم هستند. همسرم گفت کاش به دوستت میگفتی اگه ممکنه یک غذای نذری حرم را برامون تهیه کنه. گفتم واللا من خجالت می کشم همچین درخواستی از دوستم کنم. امام رضا (ع) اگه خودش بخواد دعوتمون میکنه، نیازی نیست از کسی بخوایم.

هنوز یک ساعت از این صحبتهای من و همسرم نگذشته بود که در اتاقمون زده شد. همسرم پشت در رفت. یکی از خادمین حرم امام رضا علیه السلام بود، گفت فردا مشهد تشریف دارید؟ همسرم گفت: بله. خادم گفت چند نفرید؟ همسرم گفت: دو نفر. خادم دو تا فیش غذای نذری حرم داد و گفت فردا ناهار مهمان امام رضا علیه السلام هستید، تشریف بیارید رستوران حرم.

به حدّی ذوق زده شده بودم که بغض راه گلویم را بسته بود و کم مانده بود اشکم جاری بشه. واقعا امام رئوفی داریم، نگذاشت حتی یک ساعت از حرفمان بگذره، دعوتنامه فرستاد برامون. از مدیر مهمانپذیر پرسیدیم هر چند وقت یک بار برای مسافران دعوتنامه ی حرم میاد. گفت وقت مشخصی نداره. در طول سال سه چهار بار خادمین حرم به طور ناگهانی و بی خبر میاند و به مسافران دعوتنامه میدند. خدا رو شکر کنید که قسمت شما هم شده.

خلاصه سفر چهار روزه ی ما به مشهد، به خوبی و خوشی سپری شد و با وجودی که نتونستم اونطوری که دلم میخواست تو حرم با خدای خودم و امام رئوفم خلوت کنم، ولی حس خیلی خوبی داشتم. احساس می کردم خدمت به دخترم در حرم بهترین کار ممکن بود که انجام دادم و امامم از من راضی بود. از ایشون خواستم که توفیق بده از این به بعد زود به زود بتونیم بریم زیارتشون.

 




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.

دریافت کد آمارگیر سایت